آسیاجهانگردیسایکل توریسمهندوستان

تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز بیست و دوم)

گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی(هند)

روز بیست و دوم – Kochi

سه شنبه 29 اسفند 96

20 March 2018

آخرین روز رکابمون توی هنده و صبح زود به راه میافتیم تا هر چه زودتر به مقصدمون که شهر بزرگ کوچی هست برسیم. حس های متناقضی تمام وجودمون رو فرا گرفته . از یک طرف بخاطر اینکه از شر جاده های شلوغ و بوق های سرسام آور خلاص میشیم خوشحالیم و از طرف دیگه این هنده که داریم باهاش خداحافظی می کنیم. هندی که با تمام سختی هاش دوستش داریم و بیست و چند روز خاطره انگیز و به یاد ماندنی رو توش سپری کردیم.

 تو یه بزرگراه که گاهی ۶ بانده ست و گاهی کمتر  رکاب میزنیم و سرعتمون بالاست. گاهی یه ماشین حمل فیل از کنارمون رد میشه و ما هم با سرعت تعقیبش می کنیم تا فیل ها رو از نزدیک ببینیم ولی کمتر موفق میشیم. نتیجه ش اینه که تا ساعت ۱ به کوچی میرسیم . بیست کیلومتر آخر حسابی پوستمون رو کند ! شلوغی و ترافیک سنگین بیداد می کرد. به نیما میگم : مثل اینکه وارد مرحله غول شدیم ! (سخت ترین و آخرین مرحله در بازی های کامپیوتری قدیمی). علاوه بر ترافیک یه مشکل اساسی دیگه هم داشتیم و اونم اتوبوس ها بودن . اصلا به کسی راه نمیدادن ! خودشونم راه نمیرفتن ! بعدا فهمیدیم که ایالت کرالا با اتوبوس هاش معروفه .

 

خوشبختانه منزل رولاند سرراسته و راحت پیداش می کنیم. رولاند و همسرش کاترین زوج آلمانی هستن که بخاطر شغلشون مدتی توی هند ساکن اند .خود رولاند خونه نیست و برای پروژه ای کاری رفته کالی کوت. کاترین با روی خندان ازمون استقبال می کنه و کمک می کنه وسایلا رو جابجا کنیم و ببریم داخل آپارتمان. آپارتمانشون یه خونه تر و تمیز در کنار دریاست که به شیوه اروپایی مبله شده. بعد از مدتها وارد خونه ای میشیم که امکانات کاملی داره و میتونیم توش به معنی کامل کلمه ” بیاساییم ” ! جلوی تمام پنجره ها یه تراس بزرگ هست که با توری های فلزی ریز پوشیده شده که اجازه نمیده هیچ حشره ای وارد خونه بشه. داخل خونه همواره هوای خنکی داره چون یا کولر روشنه یا درب های تراس بازند که هوای خنک صبح و عصر رو به داخل هدایت می کنه.

یه دوش می گیریم و کاترین منوی رستورانی که همون حوالی هست رو برامون میاره تا یه غذا انتخاب کنیم. بعد غذا رو تلفنی سفارش میده و خیلی زود ناهارمون رو میارن دم در تحویل میدن و کاترین خودش حساب می کنه. بعد از ناهار یه برنامه ریزی می کنیم برای بیرون رفتن و کاترین هم تمام وقتش رو در اختیارمون میذاره تا وسایلای مورد نیازمون رو راحت تر پیدا کنیم. چون فردا پرواز داریم و باید دوچرخه ها رو بسته بندی کنیم.

خونه درست وسط یه بازار شلوغ و رنگارنگه و همه چی توش پیدا میشه. چند تا چسب و وسایل بسته بندی می خریم و چند تا مغازه دوچرخه فروشی رو زیر و رو می کنیم تا بالاخره چهار تا کارتن دوچرخه پیدا می کنیم. البته سایز کارتن ها کوچکه و باید تو هر کارتن فقط یه دوچرخه بذاریم . وسایل ها و خورجین ها رو باید توی کارتن های جداگانه بسته بندی کنیم. کاترین به لحاظ رعایت ادب مقداری پول به فروشنده پیشنهاد می کنه که اونم قبول نمی کنه و خوشحال و شاد میایم بیرون. با ردیف شدن کارتن ها انگار بار سنگینی از دوش نیما برداشته میشه.

توی مسیرمون یه سر به مغازه های سوغاتی فروشی می زنیم و هر چند وسایلاش برامون گرون درمیاد (بخاطر باارزش تر بودن روپیه نسبت به ریال و گرنه قیمت ها مناسب بودن) ولی نمیتونیم از فیل های چوبی دل بکنیم و چند تایی می خریم. برمی گردیم خونه و نیما مشغول بسته بندی دو تا از کارتن ها میشه که باید خورجین ها رو توشون جاسازی کنه. بسته بندی دوچرخه ها رم میذاره واسه فردا و عصر میریم بیرون تا دوری در اطراف بزنیم.

میریم ساحل که تبدیل به پارکی برای پیاده روی شده و جمعیت زیادی برای هواخوری اومدن بیرون. یه گوشه میشینیم و یه کلیپ برای سال نو فیلم برداری می کنیم. چون امشب سال تحویل میشه و خوشحالیم از اینکه در آخرین ساعات سال 96 در جای خوبی و در کنار آدم های خوب و مهربانی هستیم و ضمنا این واقعه مصادف شده با آخرین ساعات حضور ما در هند.

از مغازه شیرینی فروشی یه کیک می خریم تا موقع سال تحویل یه جشن کوچک بگیریم و بهونه خوبی باشه تا با دوستانمون راجع به عید نوروز صحبت کنیم. چون توی خونه رولاند و کاترین علاوه بر ما دو تا مهمون دیگه هم هست . اونا یه زوج انگلیسی هستن که مثل ما با دوچرخه جهانگردی می کنن و بیش از یکساله توی سفراند. اونا هم قراره از کوچی پرواز کنن منتهی مقصدشون ژاپنه. لحظه اول دیدارمون که حسابی ازشون خوشمون اومد. خانومه که تاب و شلوارک پوشیده بود میشد دید که تمام پوستش از بس زیر آفتاب سوخته ،  تبدیل به یه سرخپوست شده ! عاشق خانومایی هستم که پوستشون در اثر ماجراجویی های بی نهایتشون حسابی سوخته و داغون شده !

ساعت یک ربع به 8 شب سال تحویل میشه و اینجا ساعت 10 شبه. از دوستانمون درخواست می کنم که یکی یکی عبارت “نوروز مبارک” رو تلفظ کنند تا من فیلمشون رو بگیرم ! فیلم بامزه ای میشه و کلی دور هم می خندیم .

نوروز بمانید که ایّام شمایید

آغاز شمایید و سرانجام شمایید

آن صبح نخستین بهاری که ز شادی

می آورد از چلچله پیغام، شمایید

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار

آن گنبد گردننده ی آرام شمایید

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما، عشق شما، بام شمایید

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید

ایّام ز دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

بستن
بستن