آذربایجانآسیاجهانگردیسایکل توریسم

سفر به آسیای باختری(روز هفتم)

سفر به آسیای باختری(روز هفتم)

سفرنامه آسیای باختری – جمهوری آذربایجان

روز هفتم (شاماخی)

نهم اسفند 97-28 فوریه 2019

صبح با مراد خداحافظی می کنیم و راه می افتیم. خوشبختانه خونه تو خروجی باکو قرار داشت و قبل از اینکه خیابون ها شلوغ بشه تونستیم از شهر خارج بشیم. هوا ولی خیلی سرده ، نزدیک 7 درجه ست و باد ملایمی هم در حال وزیدنه ولی ما حسابی پر انرژی هستیم و برای دیدن مناظر امروز ذوق و شوق داریم. این از اثرات یک روز استراحته ! آدم باورش نمیشه ولی فقط با یک روز استراحت چنان انرژی و قدرتی بهمون تزریق میشه که میتونیم باهاش پرواز هم بکنیم !

از باکو که یه شهر ساحلی در کنار دریای خزر و در شمال آذربایجان قرار داره دو تا راه به سمت غرب این کشور وجود داره. یکیش راه اصلی و اتوبان هست که نرسیده به باکو از جنوب شهر جدا میشه میره سمت شهر شیروان و بعدش گنجه و ازونجا هم تا گرجستان ادامه داره. راه دوم که ما انتخاب کردیم و دیگه نیازی نبود که راه رفته رو برگردیم از شمال باکو جدا میشه و اتوبان نیست. یه راه کوهستانیه که از دامنه های کوههای قفقاز به سمت مناطق ییلاقی اسماعیل لی و قبله میره. این راه و راه اولی با هم موازی هستن و از هر کدوم از شهرهای شمالی راهی به سمت مسیر جنوبی هست. یعنی میتونیم از قبله مسیرمون رو تغییر بدیم و برگردیم به مسیر اتوبان که میره سمت گرجستان. مسیر شمالی هم به گرجستان میرسه ولی راه طولانی تری تا تفلیس داره که اگه وقت بیشتری داشتیم حتما ازین مسیر ادامه میدادیم.

استراحت های کنار جاده
با تو چه خاطره ها داریم ….

از همون ابتدا به کوهپایه های قفقاز میرسیم و جاده صاف و هموارمون تبدیل به سربالا و سرپایینی میشه. یکی دو روزی باید توی این جاده ناهموار رکاب بزنیم و تجربه ثابت کرده هرچه قدر مسیر دشوارتر و ناهواری بیشتر میشه ، به میزان زیبایی ها افزوده میشه .هوا بعضی وقتا آفتابیه ولی همچنان سرده. کم کم از همون 7 درجه هم کمتر میشه و اواخر روز به 2 میرسه. ناهار رو تو یه کافه بین راهی می خوریم. کافه بزرگ و خلوتیه و تو این فصل سال گذر کمتر مسافری بهش می خوره. صاحب کافه مرد ریزاندام و مهربونیه که ازمون دعوت می کنه شب رو توی کافه ش بمونیم. می گفت بهتون اتاق هم میدم ولی سر ظهر بود و کلی تا شب فرصت داشتیم واسه همین باید دعوتشو رد می کردیم.

جاده
سربالایی ها و ابرهای خشن

کم کم به مناظر اطرافمون درخت ها هم اضافه میشن و چند تا رودخونه کم آب.ابرها متراکم میشن و توده های عظیم سیاهرنگ بالای سرمون رو می پوشونن. بعضی جاها بارون های پراکنده ای می باره و زود قطع میشه. بعدشم یه کم مه داریم و تا شاماخی برسیم برف هم میزنه !

شاماخی

از یه کافه چی به اسم نصیب اجازه می گیریم که زیر یکی از آلاچیق ها چادر بزنیم ولی بعد از اینکه یه قوری چای مهمونمون می کنه یکی از اتاق هاش رو در اختیارمون میذاره که تو این سرمای زیر صفر نعمت بزرگیه. یه بخاری برقی هم برامون میاره و دعوت می کنه برای شام بریم رستوران پیششون ولی بهش میگیم شام خوردیم چون میدونیم پول غذا رو ازمون نخواهد گرفت و ما هم ترجیح دادیم حداقل زحمت شام رو از رو دوششون برداریم . نودل هایی که با خودمون آوردیم رو توی قابلمه میریزیم و با کلی ادویه نوش جان می کنیم و بعد می خزیم تو کیسه خواب و تا فردا مثل یه مرده می خوابیم !

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − 8 =

بستن
بستن