آسیاترکیهجهانگردیسایکل توریسمشهرگردیمکانهای دیدنی

سفر به آسیای باختری(روز بیست و چهارم)

ترکیه روز بیست و چهارم (استانبول-Istanbul) بیست و ششم اسفند 97-17 مارس 2019

سفرنامه آسیای باختری – ترکیه

روز بیست و چهارم (استانبول-Istanbul)

بیست و ششم اسفند 97-17 مارس 2019

برای خودمون صبحانه آماده می کنیم و چایی دم می کنیم. رجب توی رختخوابشه و فین فین می کنه. انگار سرما خورده. امروز قصد داریم بریم تو استانبول یه چرخی بزنیم و بعدنا برای نوه هامون تعریف کنیم که استانبولم دیدیم ! میزنیم بیرون با کوله پشتی و دوربین و بقیه قضایا. گربه های مثل خمیر توی کوچه و خیابون جل و پلاسشونو جم کردن و خبری ازشون نیست. دیشب بارون زده و همه شونو فراری داده. بوی خاک نم خورده دماغمون رو قلقلک میده و هوا رو باطراوت کرده. میریم تا خیابون اصلی و سوار مینی بوس میشیم. مینی بوس که میگم بنز های دوهزارساله و پت پتی خودمون میاد جلو چشمم. ولی اینا خیلی فرق دارن. مثل اتوبوس اند و کلی داخلشون فضا هست. میریم تا اسکله کادی کوی تا سوار فری بوت بشیم. استانبول توسط یه کانال عظیم که از شمال به جنوب جریان داره به دو قسمت تقسیم شده. این کانال دو تا دریای بزرگ رو به هم وصل می کنه . برای اینکه بتونیم به منطقه تاریخی و توریستی فاتح بریم باید ازین کانال عبور کنیم که سریعترین راهش استفاده از فری بوته.

بلیطش نفری 5 لیره و چهل دقیقه روی کانالیم. هوای روی عرشه عالیه و نمیذاره راحت روی صندلی هامون بشینیم. مرغ های دریایی دور و بر کشتی منتظر فرصت اند تا ماهی هایی که از ترس عبور کشتی عقل از کله شون پریده رو به چنگ بیارن. مردم هم البته دوست دارن به این مرغها خوراکی بدن و با این ترفند اونا رو تا نزدیک کشتی بکشونن. از زیر پل عظیمی رد میشیم و کشتی توی یکی از چندین اسکله کنار پل پهلو می گیره. روی اسکله یه کم نقشه ها رو بالا پایین می کنیم تا ببینیم کجاییم و کدوم طرفی باید بریم. از روی پل عبور می کنیم . تعداد زیادی ماهیگیر روی پل بساط لنسرهاشون رو پهن کردن و نشستن روی یه صندلی راحتی تا ببینن قلاب کی تکون می خوره.

از هر طرف که نگاه کنی چندین مناره در جای جای محله فاتح به چشم می خوره. دهها مسجد بزرگ توی این محله هست که هر کدوم رقیبی در برابر ایاصوفیا محسوب میشن. از خیابون های شلوغ عبور می کنیم و میریم سمت ایاصوفیا که توی محوطه وسیعی قرار گرفته و اطرافش فضای سبز زیبایی داره . از فرط جمعیت نمیشه یه کادر خالی پیدا کرد و عکس دونفره گرفت. همه عکسها حداقل ده نفره از آب درمیاد ! این مسجد که در زمان ورود اسلام و پادشاهی عثمانی تبدیل به مسجد شده قبلا کلیسا بوده. یه زمانی ترکیه مرکز امپراطوری روم بوده و استانبول هم به افتخار پادشاه بیزانس که کنستانتین نام داشته به قسطنطنیه معروف بوده ولی داستان ایاصوفیا از اونم جلوتر بوده. خیلی خیلی قبلتر یه معبد بوده و همینجور به فراخور سلیقه روزگار تغییر اسم و ماهیت داده. امروز هم دیگه مسجد نیست و توش هیچ مراسم اسلامی برگزار نمیشه . بعد از جنگ جهانی اول و از بین رفتن پادشاهی عثمانی که ترکیه با آتاتورک پا به عرصه گذاشت ، تبدیل شد به موزه تا درس عبرتی باشد برای همه پادشاهان !

در فاصله کوتاهی از ایاصوفیا یه مسجد عظیم دیگه قد علم کرده به اسم احمد سلطان . با کلی مناره و کاشی های آبی رنگ که باعث شده کل مسجد کبود به نظر بیاد. در کنار اینها آثار دیگه ای هست که بقایایی از محوطه اسب دوانی رومیها محسوب میشه و کمی پایین تر بازار بزرگ استانبول قرار داره . امروز یکشنبه ست و بازار تعطیله و ورودی های بازار با درب های بزرگ چوبی قدیمی چفت و بست شدن ولی روی سردرب ها عبارات جالبی هست که خط اولش به فارسی نوشته شده و بازار رو با الفاظ ملوکانه معرفی می کنه و خط دوم به زبان ترکی ولی با الفبای عربیست . قبل از آتاتورک رسم الخط ترکی با الفبای عربی نگارش میشده ولی بعدا تبدیل به لاتین شده و امروزه مسلمانان ترکیه قادر به خواندن قرآن به عربی نیستن.

بازار بزرگ بسته ست ولی بازارهای دیگه بازن و کلی هم رونق دارن. از لابلای جمعیت قدم زنان برمی گردیم به همون نقطه ای که شروع کردیم و میریم سمت اسکله . بازدیدمون رو تموم می کنیم و برمی گردیم خونه. با وجود اینکه استانبول یه شهر بزرگ و توریستیه و هرساله میلیون ها نفر برای دیدنش کلی پول خرج می کنن ولی برای ما چندان جذابیتی نداشت . ما را همان به که در دشت و دمن و کوهستانها بدنبال مقصود و معشوقمون باشیم و استانبول و امثالهم رو بذاریم برای اهلش.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − دوازده =

بستن
بستن