ایرانگردیسایکل توریسممکانهای دیدنیهرمزگان

سایکل توریسم جزیره قشم

سایکل توریسم

دور جزیره قشم

نوروز 93

 

هو الجمیل

سلام ! سال نوتون مبارک. میگن سال رو هر جور شروع کنی تا آخر سال همون حال و هوا رو خواهی داشت. واسه همینم همه تو لحظه تحویل سال سعی میکنن تو حال خوبی باشن. جای همه دوستان خالی ما تحویل سال کنار سواحل زیبای خلیج فارس تو بندر لافت جزیره قشم بودیم. سفره هفت سینمون طراوت مردم جنوبی رو داشت و تنگ ماهیمون به وسعت دریا.

اینم یادداشت های روز به روز مسافرتمون رو بصورت خلاصه  :

منزل اول:

از مراغه ساعت 5:30 صبح حرکت می کنیم تا هم به ترافیک نخوریم و هم بخش بیشتر مسیر رو بتونیم طی کنیم. با این حساب نیما امروز 13 ساعت رانندگی کرد تا شب بتونیم به اردکان برسیم.بیشتر مسیر اتوبان بود بجز مسیر بوئین زهرا به ساوه که برای فرار از ترافیک تهران ازش میانبر زدیم و فکر خوبی هم نبود چون جاده اذیتش بیشتره تا ترافیک.ناهار در قم بودیم و اوایل شب رسیدیم به اردکان و در باغ ملی چادر زدیم. دوری در شهر زدیم و خاطرات پارسال رو مرور کردیم. در توصیف اردکان میشه گفت که یه شهر فانتزیه! انگار یه مداد برداشتی و همه چی رو خیلی مرتب نقاشی کردی.تمیز و خیلی مرتب!

 

منزل دوم:

اردکان و میبد فاصله ای با هم ندارند و تقریبا چسبیده به هم اند. میبد به سفال های زیباش معروفه که ان شااله در مسیر برگشت بازدیدش می کنیم. یزد را رد می کنیم . در 60 کیلومتری یزد کاروانسرایی به چشم می خوره که برای دیدنش توقف می کنیم. کاروانسرای زین الدین مربوط به دوره صفویه ست که تبدیل به هتل و رستوران شده البته با حفظ ویژگی های اولیه. تعدادی مهمان خارجی دارد که آقای دهقان مسئول کاروانسرا مبلغ اقامت برای هر نفر را 150 هزار (ایرانی ها 50) عنوان می کند.معماری جالبی دارد و به دیدنش می ارزد.

 

از انار می گذریم. از اینجا تا سیرجان تماما باغ های پسته خودنمایی می کنند. مسیر همچنان اتوبانه و آسفالتش انقدر صاف و بدون دست اندازه که ماشین دچار خوشی مفرط میشه!

“بالاخره جاده پیچید! ” اینو نیما میگه. از بس جاده مستقیم و همواره .جون میده برای تست سرعت!

وارد استان هرمزگان که بشی کوهها خودنمایی می کنند که اتوبان از وسطشون می گذره و گاهی شیب های خطرناکی دارند .

مدام ارتفاع کم می کنیم و مناظر کویری جای خودشون رو به سرسبزی نخلستانها و رودخانه های کم آب میدهند. در بندر عباس میریم سمت اسکله حقانی تا از از چند و چون رفتن به قشم و قیمت ها اطلاعات بگیریم. گویا رفت و آمد فقط با قایق های تندروی اتوبوسی هست که تا 10 شب کار می کنند.کنار اسکله پارکینگی هست که قیمتش مناسب تره . ماشینو توش پارک می کنیم و نیما مشغول مونتاژ دوچرخه ها میشه(برای راحتی و امنیت بیشتر دوچرخه ها رو بصورت قطعه قطعه تو صندلی های عقبی جاسازی کردیم). باربندها ، خورجین ها ، دوچرخه ها و در نهایت خودمان آماده می شیم. بقیه وسایل رو میریزیم توی ماشین و میریم سمت محل اسکان مسافران که توی پارک های ساحلی تعبیه شدن.تا بوستان دولت 5 کیلومتری در نوار ساحلی رکاب میزنیم و تو بوستان دوچرخه ها رو می سپریم به افسر نیروی انتظامی و چادر خودمونو رو بغل چادرشون برپا می کنیم.

منزل سوم:

با قایق اومدیم قشم . نفری 7000 بعلاوه 5000 برای جفت دوچرخه ها پرداخت کردیم و نزدیک 40 دقیقه روی آب بودیم. تو قشم توقف نمی کنیم و مستقیم زدیم به جاده درگهان. تو خروجی شهر مجبور میشیم برای پیدا کردن نانوایی تا یکی از شهرک ها رکاب بزنیم و بعد از صرف صبحانه میریم سمت درگهان. از درگهان کمی خرید می کنیم و ادامه میدیم. تا اینجا اتوبان بود ولی بعد از اینجا جاده دوطرفه میشه . گاهی نزدیک دریا میشیم و گاهی دور . ماشین ها بسرعت از کنارمون میگذرن و هشتاد درصدشون برامون بوق میزنن! ولی اونجایی که آدم خسته میشه این بوق ها حسابی اعصاب خورد می کنن. کاریش نمیشه کرد. جالبه بیشتر ماشین ها تویوتا های لوکس هستن. داخلش اغلب یه مرد پشت فرمونه و دو الی سه زن رو صندلی ها نشستن و پشت ماشین کلی بچه ! شنیده بودم اینجا مردها چند تا زن میگیرن و وضع مالیشون اغلب خوب میشه.

 

آخرین روستایی که تو این مسیر میشه ازش خرید کرد کووه ای هست. بعدش تا اسکله لافت چیزی نیست. حدود ده کیلومتری اسکله مسیر دو راهی میشه که مسیر دست راست رو ورود ممنوع زدن. روی نقشه نگاه که می کنیم احتمالا این راه به خود بندر لافت میرسه و دست چپی به اسکله. ولی بخاطر تابلوی ورود ممنوع ریسک نمی کنیم و میریم دست چپ. حدسمون درست بود و میرسیم به اسکله لافت. اینجا همون اسکله ای هست که نزدیک ترین فاصله رو با خشکی سمت هرمزگان داره و به بندر پهل میرسه. ازینجا ماشینا میتونن وارد جزیره بشن. جدیدا هم دارن یه پل بزرگ روی دریا میزنن به اسم خلیج فارس تا رفت و آمد راحت تر بشه. با افسر نیروی انتظامی اونجا که خیلی مودب و خوش برخورده گفتگویی می کنیم تا ببینیم شب رو میشه اونجا موند یا نه. بعد از یه دکه دار کمی آب و نوشیدنی می خریم که میگه تا بندر لافت 5 کیلومتری بیشتر نیست. تصمیم می گیریم تا لافت بریم که امنیت و راحتی بیشتری داره. هرچند حسابی خسته شدیم و بیش از 78 کیلومتر رکاب زدیم.

خیلی زود به بندر لافت میرسیم که یک شهر کاملا ساحلی و خیلی قدیمیه. با مردم محلی که صحبت می کنیم راهنمایی مون می کنن سمت اداره میراث فرهنگی که میشد تو حیاطش چادر زد. البته تمام ساحل برای چادر مناسب بود ولی ما بخاطر امنیت دوچرخه ها ترجیحا رفتیم اونجا. دوچرخه ها رو گذاشتیم تو یکی از اتاقها که روی سقفش بادگیر بزرگی بود. چنان بادی توی اتاق جریان داشت که کولر قادر به رقابت باهاش نبود.

 

 

رفتیم و دوری در شهر زدیم. شهر در امتداد ساحل گسترش داشت و از ورودی تا خروجیش راه زیادی بود. مردم اغلب صیادی می کردن و لنج ها و قایق هاشون کنار ساحل به خاطر مد دریا به گل نشسته بود. از پیرمردی مقداری کنار خریدیم که میوه درخت سدر هست و طعمش برامون جدید بود .یه چیزی مثل شلیل کال!

آب انبار بزرگ ، قلعه نادری که تبدیل به ویرانه شده، چاههای تلا ، کارگاههای لنج سازی ، مساجد که به سبک سنی ها ساخته شده بود و همه شون تنها یک گلدسته داشتن و هلال ماهی بالای گلدسته بود و نهایتا بادگیرها که تقریبا هر خونه یه بادگیر داشت. توی کوچه ها قدم میزنیم و با مردم صحبت می کنیم. برای شناخت یه شهر باید رفت تو کوچه هاش که مردم توش زندگی می کنن. دیوارها کوتاهه و نشون میده اینجا کسی اهل دزدی نیست . زنها تو حیاط خونه هاشونم نقاب میزنن و بچه ها اغلب اسامی ایرانی دارن.

برای تحویل سال میریم به محل چادرمون . یکی از مسافرا برامون شیرینی میاره و آقا صالح مسئول اونجا مهمون لحظه تحویل سالمون میشه . امواج اقیانوس تا صبح برامون آواز بهاری می خونن.

منزل چارم:

امروز اولین روز سال جدیده . چند تا عکس با لنج ها می گیریم  و میریم سمت گورزین. 5 کیلومتر بعد میرسیم به جاده ای که دیروز براش ورود ممنوع زده بودن. گویا بخاطر عید و ترافیک این راه رو مسیر برگشتش کردن  .در ادامه پالایشگاه گاز گورزین بود که شعله آتیشش از دور دست ها کنجکاومون کرده بود. گورزین روستایی تازه ساخت و تروتمیز بود که بیشتر شبیه یه شهر کوچیک بود تا روستا. از مغازه ای کمی خرید کردیم و با فروشنده ش کمی گفتگو. کلا آدم ها اینجا خیلی خوش برخوردن و خوب تحویلت می گیرن . قابل اعتمادن و اهل تبادل اطلاعات. میریم سمت اسکله سهیلی که بعد از روستای سهیلی و حدود 9کیلومتری گورزین هست. از جاده اصلی جدا میشیم و 2 کیلومتر بسمت دریا رکاب میزنیم تا برسیم اسکله. اینجا برای دیدن جنگل های حرا اومدیم. البته جنگل حدود 200 کیلومتر مربع وسعت داره و از مسیرهای مختلفی میشه بهش رسید.

 

در اسکله امکاناتی از قبیل سرویس و نمازخانه و فروشگاههای موادغذایی و محصولات دریایی وجود داره با سربازی مشهدی گپی میزنیم و میریم برای ناهار. راستش لقمه پنیری که صبحها چهارتایش را می خورم از ساندویچ اینها بزرگتر است! لای نون لواش هم پیچیده بود که با نان اضافه ش تنها ته معده مون رو گرفت! بعد با قایق رفتیم داخل جنگل ها. هر قایق 70 هزار قیمتش بود که با 4 نفر دیگه بلیطشو گرفتیم تا هزینه ش زیاد نشه. این جنگل ها زیستگاه پرندگان زیادی اند که ما تونستیم حواصیل خاکستری و سفید رو ببینیم.آب در حالت نیمه مد بود و میشد ریشه درختان رو بیرون آب دید. حرا اسم درخت های این جنگل هست که بخاطر قابلیت رشد در آب شور و تصفیه آب گیاهی استثنایی هست و برخی کاربردهای دارویی و صنعتی هم دارد.

 

ادامه مسیر بازگشت به گورزین و رفتن به شیب درازه که تو مسیر روستای تنبان و فرودگاه بین المللی قشم قرار داره.

 

 

به شیب دراز که میرسیم دو تیم تهرانی(الهه وحمید رضا) و مشهدی(خانواده آقای کشمیری) هم هستند که با هم گفتگویی می کنیم. خوشحال از اینکه زوجهای بیشتری علاقمند به فعالیت های سایکل توریستی هستن . کنار ساحل میریم و چادرمون رو برپا می کنیم. اطرافمون مسافرای زیادی هستن که گاهی صدای موزیکشون مخل آسایشه. شیب دراز جائی ست که لاکپشت های عقابی در این فصل برای تخم ریزی به ساحلش میان. از اینجا به جزیره هنگام میشه رفت و نیز برای دیدن دلفین ها قایق ها آماده حمل مسافرند.

برای دوچرخه ها نیما با یک صاحب مغازه صحبت میکنه که آخر وقت بذاریمشون تو مغازه ش. کم کم اطرافمون خلوت میشه و مردم میرن به محل اسکان مسافران که کمی دورتر از ساحله. پسرک کوچکی بغلش رو پر از صدف که خودش جمعشون کرده و ازم می خواد که 4 تومن بخرمشون. وقتی میگم گرون میدی یک ضرب دو تومنشو تخفیف میده! شکلاتی بهشون میدیم و توضیح میدیم که جا برای بردن اینا نداریم.

شب آتیش قشنگی برپا می کنیم و در حالیکه آب یواش یواش بالا میاد منتظر لاک پشت ها می مونیم. نصفه شب دو نفر مامور محیط بان اومدن پاپی شدن که اینجا نباید چادر میزدید. حالا که زدید نه چراغ روشن کنید نه آتش و نه بیرون بیایید لاک پشت ها میترسند.ما هم گفتیم چشم!

منزل پنجم:

صبح قبل از آفتاب در ساحل به دنبال ردشان میریم ولی انگار این اطراف نیومدن. آب دریا پایین رفته و صدف های قشنگی رو جا گذاشته که بعضی ها رو جمع می کنیم. کمی هم سربه سر توتیاهای دریایی میذاریم که شبیه توپ خاردارن و هر چی گیرشون بیاد می خورن.

کمی در ساحل قدم میزنیم که اختصاصی مال خودمونه! تا آفتاب همه جا رو روشن میکنه. صحنه های دل انگیزی بود از اقیانوس و آفتاب و مرجانها.. آبهای نیلی و سبز و صدای موج.

در مسیر خروجمان از شیب دراز دوستان مشهدی مون رو می بینیم و خداحافظی می کنیم.مقصد جزایر نازه. وجه تسمیه شیب دراز شاید بخاطر دو شیب دراز در ورودی و خروجی آن باشد. بندر مسن رو رد می کنیم . در کنار جاده تالاب زیبایی هست که مرغهای دریایی در آن اجتماع کردن .

بعد سوزاست که میرویم برای بازدید پارک کروکودیل ها .

 

 

از داخل شهر کمی خرید میکنیم برای ناهار . یه گروه سه نفری اصفهانی هم آنجا بودند. ناهارمان را در کنار ساحل میخوریم که آب دریا مدام بالا میاید و مجبور میشویم هی بالاتر برویم. آب انگور تگری و نارنگی های گلابی شکل طعم فراموش نشدنی دارند در همین مسیر هست که یک ماشین نگه میدارد تا به ما از همان نارنگی ها بدهد. خستگی از تنمان به در میرود .

تا ناز 30 کیلومتر رکاب زدیم و کل مسیر ساحلی و زیبا بود . میخواستیم شب را در ناز بمانیم ولی تا مد دریا چند ساعتی باقی مانده بود و آنقدر جمعیت زیاد بود که بیخیال ناز شدیم ادامه میدهیم به سمت دره ستارگان که در روستای برکه خلف قرار دارد ارتفاعاتی از جنس مارن که با سطح شنی آمیخته با ریزه های صدف در بالای آن محکم شده اند.

 

 

عصر به قشم میرسیم و از فرط جمعیت جای سوزن انداختن نیست با این شلوغی گشت و گذار در قشم را کنسل میکنیم و به اسکله ذاکری رفته و سوار قایق میشویم. در طبقه پایین قایق انگار در داخل لباسشوی هستیم ! زمانش بیشتر از زمان معمول است و در این فاصله فیلم رسوایی را هم میبینیم . شب میرسیم بندر عباس و از پارکینگ ماشین را برداشته به سمت محل اسکان مسافران میرویم.

منزل ششم:

صبح میرویم بازار و کمی خرید میکنیم و قبل از شلوغی میزنیم به جاده . ناهار در سیر جان هستیم و تا شب میرسیم یزد که علی آقا آنجا منتظر ما هستند تا برویم خانه خواهرش . در محل قرار به استقبال مان میایند و همگی به منزل آقا مصطفی داماد یزدی علی آقا میرویم جمعشان بسیار گرم و صمیمی ست و بیش از پیش احساس راحتی میکنیم.

منزل هفتم:

اول صبح سری به دخمه میزنیم که نزدیک خونه ست. اونجا گورستان قدیمی زرتشتی هاست که بالای دو تپه درست کردن . فوتی ها رو با زحمت می کشیدن می بردن تا بالای تپه و داخل محوطه دخمه میذاشتن که روبازه تا کرکس ها بیان بخورنش. پایینشم خیله هاست که محل استراحت مردم بوده.

دو تا ماشین نیاز به تعمیرات دارن پس تا ظهر خانه نشین میشیم. بعد ناهار میریم برای گردش تو یزد. که خیلی دوست داشتم ببینمش. دو چیز یزد رو خیلی دوست دارم . یکی کوچه های گلی که سقف هلالی دارندو دیگری لهجه مردمش. آقا مصطفی ما رو به دومین مرادمون میرسونه! و اما گشتن تو شهر با جمعی شاد و صمیمی خیلی دلچسب بود. به بازار میریم . همه جا پر از آدم های رنگانگه و اگه مجالی باشه از میون آدمها میشه خود یزد رو دید !. حمام خان و میدان میرچخماق و بعد بازار ترمه های زیبا که با رنگ های جادوئیشان چشم رو مسحور می کنند. ولی قیمت هاشون خیلی بالاست پس به چند تا عکس بسنده می کنیم تا آن زیبای فریبا به نقش و به رنگ در ذهن حک شود.

 

و موزه آب که نشون میده اینجا سرزمین کویرهاست و کویر میداند قدر آب را. قناتی به طول 71 کیلومتر که از زیر این شهر گذشته یادآور تلاش انسانهایی ست که آب را فهمیدند و چه همت عظیمی می طلبید حفر این قنات.

بعد میریم سراغ زندان اسکندر که انقدر داخلش تغییر کاربری پیدا کرده که خودشو گم کرده.همه جا رو فروشگاه کردن. یا رستوران و کافی شاپ. همیشه ما ایرانی ها باید از یک طرف بوم بیافتیم…

آتشکده بسته ست و چنان زمان از دستمون رفته که تنها قیژقیژ معده میتونه به یادمون بیاره که شام نخوردیم!

شام مهمان دستپخت علی آقا هستیم و دل پر مهر صاحبخانه. آنقدر شرمنده مان کردن که رویمان نمی شود بگوییم فردا رفتنی هستیم و در برابر دریای محبت شما هیچ نداریم عرضه کنیم. ولی باید رفت…

منزل هشتم :

امروز رو مهمون خاله هستیم . خاله نیما که تو زرند کرمان زندگی میکنه . 270 کیلومتر هم از یزد فاصله داره جادش خلوت و صاف هست که خیلی زود میرسیم . خاله از دیدنمون اینقدر خوشحال میشه که میگه ثواب مکه رو بردید . زرند به زیره و پسته و پته دوزی هاش معروفه که از هر کدام بهره ای میبریم .

منزل نهم:

صبح زود میریم سمت میبد که دوستان یزدیمون هم اونجا منتظراند . در بازار سفال چرخی میزنیم و از کارگاه ها دیدن میکنیم .کاش میشد همه این سفال ها را خرید! بعد به اردکان و بعد از بازدید آتشکده چک چک که مکه زرتشتیان محسوب میشود به سمت تهران ره سپار میشویم.

 

 

و در پایان

زندگی مثل یه سفره که هر شب برای آن منزلی ست که نباید به آن دل بست و هر چه توانی توشه ات را سبک بردار تا سبک بال سفر کنی .

پی نوشت :

  • کل مسافت رکاب زنی 250 کیلومتر

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 + هجده =

بستن
بستن