اروپاجهانگردیسایکل توریسمفرانسه

تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز دوم)

تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز دوم)

روز دوم (سفارت)

پنجشنبه 26 اسفند 95

16 مارس 2017

امروز از اون روزهائیه که باید بگی “بالاخره” رسید ! روز تحویل گرفتن ویزاها اونم با کلی تاخیر و دردسر و البته خسارت .ویزامون رو باید از فرانسه می گرفتیم برای همین از 6 ماه پیش دنبال مهیای مقدماتش بودیم. میدونستیم سفارت فرانسه بدلیل تعدد مسافرها ، خیلی شلوغ میشه و باید خیلی زود درخواست ویزامون رو بصورت اینترنتی ثبت می کردیم. از دوستان فرانسوی هم درخواست کرده بودیم برامون دعوتنامه بفرستن که اونا هم سریع این کار رو کرده بودن. مدارک کامل بود و منتظر بودیم که سفارت جواب درخواستمون رو بده و زمانی برای مصاحبه تعیین کنه. انتظارمون طولانی و پر از استرس بود. نهایتا سفارت جواب داد . برای 1 مارس وقت تعیین کرده بودن در حالیکه ما برای 10 مارس بلیط گرفته بودیم !

آن روز کذایی ما رفتیم سفارت و بماند که رفتار کارکنانش با مسافرین شایسته نبود. همون اول ورودمون ، مامور نگهبانی عکس نیما رو تایید نکرد و نیما مجبور شد برای گرفتن یه عکس دیگه خودش رو به عکاسی برسونه. زیاد طول نکشید که خودش رو به من رسوند که داخل سالن منتظر نوبتم بودم. تاکسی دربست گرفته بود که زودتر کارشو انجام بده . مصاحبه انجام شد و بهمون گفتن که جواب تایید یا رد درخواستمون رو 16 مارس بیایم بگیریم. تلاش و اصرار ما هم برای جلو انداختن این واقعه ثمری نداشت. این یعنی از دست دادن بلیطمون و متحمل خسارت مالی شدن. حالا باید بلیط های دیگه ای با مبلغ بالاتری می خریدیم فقط به خاطر بی نظمی و تاخیر عملکرد سفارت.

امروز که رفتیم سفارت ، جمعیت کمتری پشت در صف کشیده بودن. برای داخل شدن باید لوازم الکترونیکی رو تحویل نگهبانی میدادیم که زمانبر بود ولی خوشبختانه دوستم نفیسه همراهمون بود و همه وسایلا رو دادیم دستش. پاسپورت ها رو خیلی زود تحویل گرفتیم که یه ویزای 65 روزه شنگن برامون صادر کرده بودن.

لحظات بی وزنی ! از وقتی خیالمون از بابت ویزاها راحت شده دیگه چیزی نیست که فکرمون رو به خودش مشغول کنه. از این به بعدش رو آزادترین انسان های روی زمین هستیم ! حالا ما بی وزن ترین و معلق ترین و بی تعلق ترین موجودات جهان محسوب میشیم ! رفتیم به حساب نفیسه کباب ترک خوردیم … توی پارک تئاتر شهر چای خوردیم … برای برادرهای نفیسه عیدی گرفتیم و نفیسه رفت …

با مترو تا ایستگاه آزادگان رفتیم و از اونجا با تاکسی های خطی خودمون رو به شهر پرند رسوندیم. توی پرند یکی از دوستان خوبمون (مریم شمس) یه آپارتمان داره که در اختیارمون گذاشته. کلیدشم داده دست خودمون که هر وقت خواستیم بیایم و ازش استفاده کنیم. پرند به فرودگاه نزدیکه و استقرارمون تو این محل مشکل رفت و آمد و هزینه هاش رو برامون حل می کنه. هفته پیش دوچرخه ها رو بار ماشین خودمون کردیم و آوردیم گذاشتیم پرند. البته همون موقع هم یه سر به سفارت زدیم تا بلکه ویزاها آماده شده باشن ! به این ترتیب میشه گفت یک ماه اخیر رو انقد اومدیم تهران و برگشتیم که از تک و تا افتادیم.

شب برای خودمون شام درست کردیم. مریم کلی غذای نیمه آماده توی یخچال برامون گذاشته که برای چندین وعده کفایت می کنه ولی ما فقط امشب رو اینجاییم. زمان پروازمون 2 نصف شبه که ساعت 10 آقا میلاد از دوستان خوب اهل رباط کریم میاد دنبالمون تا با ماشینش ما رو برسونه فرودگاه. جعبه های بزرگ دوچرخه رو می بندیم به باربند سقفی و راه میافتیم. آقا میلاد از خودش میگه و اینکه چطور شد گرفتار شد . اونم گرفتار عشق به کوه و طبیعت شده ! و از این مبتلا شدنش خیلی راضیه. چون معتقده در عرض یکسال گذشته هم از لحاظ سلامت روحی و جسمی و هم سبک زندگی ، کلی تغییرات خوب و مفید داشته. فرودگاه باد بود. انگار داره راستی راستی بهار میاد. حتی بارون هم بارید. چه بوی خوبی داشت …

 

ساعت ها توی ترانزیت منتظر موندیم و توی صف های مختلف ایستادیم. گیت اول چک لوازم. گیت دوم تحویل بار. یک کیلو اضافه بار داشتیم و بلیطی که بعنوان اکسترا پکیج گرفته بودیم هم کفاف نداد. باید 240 هزار تومن میدادیم ولی یه خوش شانسی سر راهمون سبز شد ! گویا آذربایجان ایرلاین برای دوچرخه پولی نمی گیره و حمل و نقل دوچرخه مجانیه. پس به بارهامون اضافه بار نمی خوره.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − 13 =

بستن
بستن