آسیاجهانگردیسایکل توریسممالزی

تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز سی و پنجم)

گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( مالزی )

روز سی و پنجم _ Taiping

دوشنبه 13 فروردین 97

2 April 2018

صبح زود با رجینا و کیکو خداحافظی می کنیم و به رسم یادبود ، نیما گوزن عروسکی ش رو میده به رجینا تا بده به نوه موفرفری خوشگلشون. دفعه بعد باید عروسک های بیشتری با خودمون بیاریم یا هر چیزی که بشه بعنوان یادگاری به دوستانمون بدیم. آدم بعضی جاها واقعا احساس نیاز می کنه که به میزبانش هدیه ای تقدیم کنه.

مسیرمون زیبا و سبز و خلوته. هوا هم فوق العاده ست چون بالا سرمون پر از ابرهای سیاه و سفیده که نمیذاره آفتاب برشته مون کنه. انقدر مسیر دلچسبه که یاد تک تک دوستانمون می افتیم و جاشون رو خالی می کنیم. یادمون میافته امروز تو ایران روز طبیعته و یه فیلم از خودمون می گیریم و میفرستیم تو کانال که ضمن تبریک و تاکید به این نکته که به یادتون بودیم ! مثل بابابرقی که همش میگه برق رو کم مصرف کنید ما هم توصیه می کنیم که مواظب طبیعت باشید. الان سالهاست که ما این روزها رو ایران نیستیم و سالهای بیشتریه که این روزها رو جشن نمی گیریم ! ما روز 13 فروردین رو دوست نداریم ! چون تو این روز شاهد ویرانی طبیعت بودیم و ….

جاده انقدر خلوته که حتی یه رستورانم پیدا نمی کنیم ناهار بخوریم ! بعد 80 کیلومتر یکیش سر راهمون سبز میشه و نجات پیدا می کنیم. توش یه مدل نون محلی هم می پزن که روش پختش جالبه . یه چیزی شبیه نون لواش خیلی نازک که بهش روغن میزنن و بعد تا می کنن تا هوا بیافته وسطش و همونجوری سرخش می کنن. تستش کردیم خوشمزه بود. نوشیدنی های خنک هم محلی بودن. انواع شربت های میوه رو سرو می کنن و توش یخ میریزن. یه مدته عادت کردم و همش نوشیدنی های خنک می خورم واسه همین تحملم در برابر گرما کاهش پیدا کرده ولی توی گرمای شدید نوشیدنی گرم هم نمیتونم بخورم چون حالت تهوع می گیرم. خوشبختانه نیما این مشکل رو نداره و مثل قبل به خوردن نسکافه و چایی ادامه میده !

کمی جلوتر دوباره پنچر میشیم ! مالزی با این جاده های تر و تمیز و شیکش اصلا به قیافه ش نمیاد این همه خورده سیم داشته باشه. هر روز یکی دو تا پنچری داشتیم و متعاقبا کلی زمان هدر دادیم. ولی امروز زمانمون هدر نشد چون همین که کنار یه میوه فروشی توقف کردیم تا پنچری رو بگیریم ، همون ابرهای سیاه و سفید بالاسرمون لبریز شدن و بارون شروع شد. سریع رفتیم زیر آلاچیق میوه فروشی و در یک چشم به هم زدنی بارون سیل آسایی شروع به باریدن کرد. بارون های استوایی اصلا قابل مقایسه با بارون های مناطق خودمون نیست . دانه های درشت بارون که به زمین می خوره هر کدوم دهها قطره میشه و سیل توی جاده راه میافته.

میوه فروشه توی بساطش دورین میفروشه. برامون صندلی میاره و با حرکات سر و دست بهمون دورین تعارف می کنه. نیما پنچری رو می گیره و یه نصفه دورین می گیریم تا تست کنیم. میوه ای اندازه طالبی با پوستی خاردار و سخت که از دستکش برای برداشتنش و از تبر برای بریدنش استفاده می کنن. داخلش چهار تیکه میوه زردرنگ لزج مثل چهار تا جنین کوچولو آرمیدن. طعمش برای من مثل پیازیه که آب پز شده باشه ! نیما توصیفش نکرد ولی خوشش اومده بود.

اواخر مسیر بازم یه موج بارون سیل آسا بهمون میزنه ولی برای پوشیدن پانچو توقف نمی کنیم و میذاریم بارون خیس خیسمون بکنه. چون هوا به اندازه کافی گرمه و نگران سرما خوردگی نیستیم و از طرفی به شهر تایپینگ هم نزدیکیم. توی این شهر برای یکی از اعضای کوچسرفینگ ایمیل زده بودیم و برای میزبانی جواب مثبت گرفته بودیم ولی امروز هر چه بهش پیام دادیم که آدرس بفرسته جواب نداد که نداد. 106 کیلومتر راه اومدیم و بیشتر نمیشه رفت پس میریم داخل شهر و با کمک نرم افزار چیپ هتل یه هتل ارزون پیدا می کنیم. نیما با صاحبش یه کم چونه میزنه و ارزونترش هم می کنه ! 35 رینگیت مبلغ خوبیه و اتاقشم تر و تمیز و کولرداره و جا برای گذاشتن دوچرخه ها هم هست.

بجز ما یه سایکل توریست دیگه هم تو هتله که از دوچرخه ی توی لابی مشخصه. یه وقتی ببینیمش حتما یه گپ باهاش میزنیم ولی فعلا باید بفکر شام باشیم. میریم بیرون و روبروی هتل یه معبد هندو قرار داره که از داخلش صداهای عجیب و غریبی میاد. بدنبال صدا میریم تا میرسیم به قفسه بزرگی در گوشه حیاط معبد که توش چند تا طاووس نگهداری می کنن. از دیدن پرندگان زیبا توی قفس دلمون می گیره و زود میزنیم بیرون. توی مسیر هند تعدادی طاووس دیده بودیم که آزادانه توی جنگل ها می گشتن و چقدر تماشاشون لذت بخش بود.

از یه مغازه چند تا نودل و گوجه می خریم و برمی گردیم. اول برای اون میزبان بی مسئولیتمون یه فیدبک منفی توی سایت کوچسرفینگ میذاریم و بعد مشغول پختن نودل ها میشیم. البته بیشتر وقتها نیما کار پخت و پز رو به عهده می گیره و میذاره من بیشتر استراحت کنم و فراغ بال بیشتری داشته باشم. اینو برای کسایی می نویسم که آرزو دارن با همسرانشون به سفرهای سایکل توریستی برن ! نیما وزنه سنگین تر سفرهای سایکل توریستی ماست. نیماست که خورجین های سنگین رو دوچرخه شه ، وظیفه تعمیر و سرویس دوچرخه ها و سایر وسایل رو دوششه ، نگران تامین امنیت و راحتی منه ، غذا می پزه ، میزبان ردیف می کنه ، برنامه می ریزه ، مغزش مثل یه کامپیوتر هشت هسته ای دائم در حال پردازش موقعیت ها ست و در کنار اینها به من لبخند میزنه و نازمو می کشه !

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

بستن
بستن