آذربایجان غربیایرانگردیغارنوردی

غار قلایچی و دوکچی بوکان

غارنوردی

غار قلایچی

1392/02/12

خیلی دلم میخواست حبیبه غار قلایچی بوکان رو ببینه خودم پنج باری رفتم و میخواستم هیجان فرود و صعود از چاه غار 110 متری رو تجربه کنه تیم غارنوردی تبریز برنامه قلایچی داشت و فرصت رو غنیمت شمردم و باهاشون هماهنگ شدم تا با اون تیم باشیم به بچه ها گفتم و قرار شد چهارنفری بریم بوکان و به تیم تبریز ملحق بشیم

یک روز قبل با هادی (عبادی) و مهدی (عیوضی) تو دیواره تمرین کردیم و دوباره اصول اس آر تی رو براشون گفتم و قرار شد پنج شنبه ساعت ده صبح حرکت کنیم.

ساعت 12 رسیدیم بوکان و با مسعود(رمضانزاده) از دوستان بوکانی تماس گرفتم و با هم رفتیم قلایچی و دوستان تبریزی هم رسیدن

از این به بعد برنامه مال تیم تبریز بود و قرار شد امروز یک تیم بره قلایچی و دو تیم بره دوگچی

اول رفتیم دوگچی  با یک کارگاه طبیعی میرسیم به کارگاه فرود ده متری و بعد از یک شیب به گارگاه فرود معلق 20 متری  و بازدید تالارهای عروس و خرطومی و….

روز جمعه قرار براین میشه که من و حبیبه برای قلایچی آماده بشیم و هادی و مهدی در دهانه غار تمرین کنند.میریم سمت دهانه بزرگ غار. آقای سعادتی و بعدش حبیبه فرود میرن .

 

ادامه گزارش  از زبان حبیبه:

بچه های تبریز از بالا و آقای سعادتی که روی تاقچه اول ایستاده همه حرکاتموزیر نظر دارن. میدونم که اونا نگران عملکردم هستن. حق دارن تا حالا باهاشون غار نرفتم که کارمو ببینن. ریبلی اول رو رد می کنم و سعی می کنم با رعایت تمام اصول از ابزارها استفاده کنم که بقیه هم خیالشون راحت باشه. احمد آقا (فامیلی شو نمیدونم) هم لطف کرده و استاپشو بهم قرض داده بود . بدون استاپ فرود رفتن جان کندنی بیش نیست.

 

تاقچه اول که برسی یک چهارم مسیر رو رفتی. کفترهای چاهی دورتادور چاه لانه سازی کردن و مطمئنا هیچ دشمنی اینجا نمیتونه تهدیدشون کنه.به سبب همین کفترها تاقچه پر از فضولات اونهاست که پا تا مچ توش فرو میره و بوی نامطبوعی داره. تا اینجا قطر چاه حدود ده متر در هفت متر هست و کاملا روشنه .

یک تراورس 4 متری رو با دو تا میانی رد می کنم و میرم رو طول دوم که دریچه ای بروی تاریکیه. زیر پام خالیه و دیواره ها خیلی خیلی دورند.جرات نمی کنم زیاد سرم رو بچرخونم تا عظمت اطرافم رو بررسی کنم.توی فضا پایین میام و با ترس طناب و استاپ رو چک می کنم! خوشبختانه طناب اولین باره که داره استفاده میشه.همه احتمالات خطر وسقوط حتی اگه اون احتمال یک اپسیلون باشه توی مغزم شروع به بوق زدن می کنن. اسید لاکتیک ترشح میشه! منقبض شدن عضلات دستم و سرد شدن انگشتای پام میگه :

خر نشو برگرد!

ولی نیاز دارم به یک جای افقی برسم. حتی اگه اون جا 110 متر زیر زمین باشه! (یاد بیستون افتادم که تو ارتفاع 400 متری دنبال یک جای افقی بودم ولو یه متر!)

روی تاقچه کوچک و شیبداری نیما منتظرمه. طناب رو می کشه سمت خودش تا من بتونم رو تاقچه مستقر بشم. شواهد نشون میده روبرومون تالار بزرگی هست که ابعادش رو نمیشه با نور هد لامپ تشخیص داد. طول سوم شامل دو تا ریبلی میشه و نصف مسیر رو شامل میشه. خوبی ریبلی ها اینه که آدم احساس امنیت می کنه و باعث میشه طناب آدمو نچرخونه.

انتهای این چاه عظیم میرسه به تپه بزرگی از فضولات کفترها بعلاوه خاک و سنگ و آت آشغالای یادگاری مردم که با اونا میخواستن عمق غار رو تخمین بزنن!

گویا اینجا یه فولوکس بوده که حالا زیر فضولات مدفون شده. لانه کفترها تا این پایین ادامه داره و جسد خیلیاشون رو زمینه. یه بچه کفترم بود که از لونه ش سقوط کرده و اینجا گیر افتاده بود. قرار شد برگشتی آقارضا ببردش بالا.

بقیه هم میرسن و میریم چرخی داخل غار بزنیم. زیاد طولش نمیدیم چون بالا رفتن چاه زمان زیادی خواهد گرفت. جمعا 9 نفر بودیم و یک جای جدید رفتیم که گویا تازه کشف شده. نیما از اکتشافاتش میگفت و از دریاچه خزر که توی سنگ بزرگی مثل کاسه ست ولی وقت نبود بریم اونا رو ببینیم.

 

با نیما قبل بقیه برگشتیم تا بریم سر اصل قضیه! تمام مسیر فکرم مشغول یومار زدن این صد و ده متر بود.اول نیما رفت . بعد من بودم که پایینی ها طنابمو فیکس نگه داشتن تا راحتتر یومار بزنم. تا ریبلی اول راحت بود. ریبلی دوم جونم تو دهنم بود! چون هم مسیرش ترسناک بود و هم هر چه از کف غار ارتفاع می گرفتم سختی کار دوچندان میشد.میرسم به طاقچه و نیما حرکت می کنه. می مونم تا آقا رضا برسه. این طول تو فضاست و راحت تر میشه یومار زد. تاقچه اول نور خورشید به آدم قوت قلب میده. طول آخر و بالاخره میرسم بالا.

همه چیز بشدت زیبا بنظر میرسه. دشت ها سبزتر گلها فریبنده تر و آفتاب درخشان تره. هرچند دم دهانه آدم تمام غلط کردم ها یادش میره! ولی قلایچی با اون حلق گشادش به یک بار دیدن می ارزه!

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × 1 =

بستن
بستن